خلاصه داستان: آنا پس از مدتی در یک بیمارستان روانی به خانه بازمی گردد، اما بهبودی او به خاطر دوست دختر جدید پدرش و دیدهای وحشتناک مادر مرده اش به خطر می افتد.
خلاصه داستان: نیکول و مکس پس از اولین قرار فاجعهبار، عهد میکنند که شمارههای یکدیگر را گم کنند تا زمانی که سگهایشان یک مسابقه عشقی پیدا کنند. نیکول و مکس که به طرز خندهداری با هم هماهنگ نیستند، مجبور میشوند والدین مسئولی شوند، اما در نهایت خودشان عشق پیدا میکنند.